جدول جو
جدول جو

معنی دستان خر - جستجوی لغت در جدول جو

دستان خر
(رُ گُ دَ/ دِ)
دستان خرنده. گول خور. زودفریب. خریدار فریب و ترفند. ساده و زودباور. که به آسانی نیرنگ کسان خورد و ترفند کسان باور دارد
لغت نامه دهخدا
دستان خر
گول خور زود فریب
تصویری از دستان خر
تصویر دستان خر
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دستان سرا
تصویر دستان سرا
دستان سراینده، سرودخوان، نغمه سرا
فرهنگ فارسی عمید
(بُ دَ)
دهی است از دهستان قلقل رود شهرستان تویسرکان که در 13هزارگزی جنوب شهر تویسرکان و هفت هزارگزی جمیل آباد در کوهستان واقع است. منطقه ای است سردسیر با 100تن سکنه. آبش از چشمه و محصولش غلات، مختصری صیفی، انگور و لبنیات و شغل مردمش زراعت، گله داری وراهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(رَ بُ دَ / دِ)
دستان زننده. جادو و افسونگر. مکار و حیله باز. (ناظم الاطباء). فریبکار. حیله گر. گربز، نقال و قصه خوان، کسی که دست بر سیمهای ساز و یا کلید آن میزند. (ناظم الاطباء). زخمه زن، نغمه سرا. (آنندراج). آوازه خوان:
شود به بستان دستان زن و سرودسرای
به عشق بر گل خوشبوی بلبل خوش دم.
سوزنی.
چشمم به گل است و مرغ دستان زن تو
میلم به می است و رطل مردافکن تو.
خاقانی.
به دستان زنان دستوری داد که چنگ بدست آرند و دستبند و بسته نگار آغاز کنند. (کارستان منیر از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(دَ گَ)
حیله گر. مکار. فریبکار:
به دستانگری ماند این چرخ پیر
گهی چون پلاس است و گه چون حریر.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
تصویری از دستان زن
تصویر دستان زن
نغمه سرا
فرهنگ لغت هوشیار